نهم دسامبر

یک ماه از روزی که تصمیم گرفتم از لحاظ فیزیکی تغییر کنم گذشت و هنوز نتونستم شرایط لازم رو آماده کنم. وضعیت ذهنیم دچار آشفتگی شده و لازمه همه چیز رو دوباره منظم کنم.


اینجا جای احمق بودن نیست. 


به این فکر میکنم که برای پنج سال آینده چه برنامه ای دارم. اما سوال اساسی اینه که چه برنامه هایی باید داشته باشم؟ هدف چیه و من برای رسیدن به کجا برنامه ریزی میکنم؟

---

یک شب ایده های خوبی به ذهنم رسید , یک نوع نگرش به زندگی و فلسفه ای که منو متقاعد میکنه. چیزی که قابل لمس هست و به نظر میاد بتونه جواب خوبی برای سوالهای منطقی داشته باشه:


؛؛ ما اینجاییم که بازی کنیم. هیچ انتخابی پیش از این نداشتیم و اگر بترسی بازنده خواهی بود . برنده کسی خواهد بود که قوانین و راه بازی را یاد بگیرد. از شکست افسرده نشود و پیروزی هیجان زده اش نکند.این نفس بازی است که اهمیت دارد! فقط همین. 


The whole world is a Fair. We have Things to Lose and Things to Reach


شانس وجود داره و قانون خودش رو داره ,

سرنوشت به گذشته ی تو بر میگرده، به جایی که انتخاب زیادی نداشتی و ناخودآگاهت شکل گرفت. پس هر جایی که با آگاهی تصمیم نگیری سرنوشت برایت تصمیم میگیرد.


شانس, اتفاق و بازی تو آینده رو رقم میزنه. بازیکن خوب بودن یعنی داشتن ایده ی روشن از کاری که انجام میدهی ؛؛

---

بیشتر از سه ماه از دوم سپتامبر, روزی که کار جدیدم رو شروع کردم گذشت و نتونستم به استراتژی درستی در مورد مسایل کاری برسم. برقرار کردن یک بالانس میان توانایی ها , انتظارات , پیشرفت و مسایل مالی . باید باهوش عمل کنم.