دوازده آگوست

حال و آینده برای من هیچوقت چنین روشن و شفاف نبوده که امروز هست. بعد از اینکه کار برنامه ریزی ده ساله به خوبی به انجام رسید احساس سبکی خوشایندی دارم , یک پلان نسبتآ بزرگ و دقیق که به تمام جزئیات دقت شده .. الان میتونم نفس راحتی بکشم و خوشحال باشم . 


امروز اولین روزی بود که شروع کردم و واقعیت اینه که شروع خوبی نبود !.. اینجاست که فکر میکنم آخرین Bug برنامه من خودش رو نشون داد . 

من در تمام روزها و ماههای گذشته مرتب به این فکر میکردم که از کجا شروع کنم و چه هدفی رو انتخاب کنم؟ اما حالا که همه چیز به خوبی مشخص شده زمان خوبی برای شروع نیست.

موضوع بعد دیگری از زندگی من هست ! من هدف دارم , شغل دارم و دارم بیست و هفت سالگی رو تجربه میکنم .. اما هنوز در نقطه تعادل زندگیم قرار نگرفتم و یک زن میتونه این موهبت رو به من هدیه کنه .


دیگه لازم نیست نگران این باشم که با زمان چه کار کنم , دیگه نگران هیچ چیز نیستم و می خوام مدتی فارغ از هر دغدغه فکری به خودم برسم و عشق زندگیم رو پیدا کنم . روزی که احساس کردم وقتشه برمیگردم و برنامه رو از سر میگیرم.

---

اگه تو بگی آیا بهتر نیست که به صورت موازی عمل کنیم؟ من میگم نه . میخوام از زندگیم لذت ببرم و تمام انرژیم رو روی ورزش متمرکز کنم .  

به سوی باهوش بودن و موفقیت. 


چهار آگوست

مسیری که تصمیم گرفتم برای ده سال آینده طی کنم بیشتر از هر وقت دیگه برام روشن و مشخص شده. اما الان اینجام تا در مورد چیزی صحبت کنم که تضمینی برای ادامه مسیر حساب میشه.

خانه نشینی , انزوا, تنهایی و عدم رسمیت نه تنها به پیشرفت آسیب میزنه بلکه میتونه افکارم رو به سمت مالیخولیا بکشه و اینطوری مجبور میشم که برم بیرون و برای خودم یه شغل پیدا کنم.

این کاملآ مربوط به قسمت روانی کار من میشه , من هم تصمیم ندارم اجازه بدم مسائل روانی برای من مشکل ساز بشن و همه چیز خراب شود . به همین خاطر راه حل هایی که به ذهنم میرسه رو اینجا مینویسم و شاید در آینده هم به اونها اضافه کنم.

مساله اول :‌ فلسفه ی من 

جواب این سوال که من چه چیز رو انتخاب کردم و چرا؟ در یک جمله , من تکنولوژی رو انتخاب کردم , تکنولوژی شاخه ای از علم محسوب میشه و علم برای من یک ارزش به حساب میاد, و رشد کردن در مسیر علم یک هدف و معنی زندگی من هست.

 مساله دوم : یاس فلسفی

تکرار یک سوال ابهام ایجاد میکنه و یک دور باطل ذهنی هیچ جوابی نداره . ذهن باید یک جایی کنترل بشه و متمرکز عمل کنه . تنبلی , خستگی و افکار کنترل نشده همه چیز رو به چالش میشکند. فکر کردن لزومآ فرایند خوبی نیست ! , بهتره که درگیر مسائل ذهنی نشم و انرژیم رو روی کار متمرکز کنم. 


مساله سوم : چاره ای برای آفتها

رفتن به مسیری متفاوت از جایی که همه میروند , سبک زندگی متفاوت و نتیجه ی متفاوت خواهد داشت . من یک شغل خوب و بستر مناسب زندگی دارم , چیزی که میخوام بیشتر از اینهاست و بهای آن را میپردازم.

محیط کار, جایی بیرون از خانه . لباسی برای کار و حفظ Perspective. شاید این فرصت پیش نیاد که بتونم وارد دانشگاه بشم, حتی شاید مدتی مجبور باشم تنها کار کنم .

هرکاری که بیش از از حد مهم بشه انجامش سخت میشه. سعی میکنم اهمیت کار رو در تعادل نگه دارم تا از پسش بر بیام . باید هدفمند باشم و در مورد کار مصمم. 

Get out of Yourself
Don't Lose your Perspective