-
چهارده فروردین
سهشنبه 14 فروردینماه سال 1397 07:44
این یادداشت رو مینویسم فقط چون احساس میکنم باید برخی وقایع زندگی ام رو اینجا ثبت کنم. وضعیتی که بر روانم حکم فرما شده بیشتر تمایل به سکوت و سیال بودن داره تا فلسفه پردازی و آینده نگری. نه اینکه حاصل تمام تعمقات و شناخت های گذشته ام پوچ و دور انداختنی باشند, اما اون انتظاراتی که ازشون داشتم رو برآورده نکردند, به همین...
-
هشت شهریور
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1396 23:41
این یک یادداشت کوچیکه که دارم در شرایط سخت برای خودم مینویسم. میخوام اگر در آینده به امروزم نگاه کردم شاهد یک حرکت درست باشم , بهترین انتخاب و تصمیمی که در این مقطع ممکن است. بعد از مدتها فلسفه پردازی و تعمق و رویکردهای استدلالی , امشب به یک نتیجه رسیدم ; اگر میدونی یه کاری درسته , فارغ از نتیجه و احتمالات انجامش بده...
-
The Rewire
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1396 04:03
برنامه تغییرات بنیادی در نگرش و شخصیتم این شروع یک انقلاب درون من است. یک تحول بنیادی که تمام ابعاد وجود من را در بر میگیرد. شروعی است برای کشف و احاطه به دنیای درون و بیرون خودم. تلاشی برای تطبیق پذیری بیشتر با محیط و تبدیل شدن به موجودی که در هر شرایطی زنده می ماند. تغییر ذهنیاتم به سمت و سویی طبیعی تر و ذاتی تر و...
-
سی و یک آگست
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1395 01:37
حالم فاجعه اس, نمیتونم بفهمم چی درسته و چی غلط. امشب طبق تصمیمی که گرفته بودم با ش کات کردم. لحظه جداییمون دردناک بود. الان اینجام که با خودم رو راست باشم و دروغهایی که به همه میگم رو به خودم نگم. هرچند که انرژیم تحلیل رفته و شاید نتونم همه چیز رو اونطور که هست ببینم. ممکنه دچار تاثیری شده باشم که اسمشو گذاشته ام افکت...
-
پانزده اسفند
شنبه 15 اسفندماه سال 1394 02:23
امشب به دردهایی فکر کردم که روحم را می فرسود . مثل زنگار که تن آهن را در آغوش میگیرد و باور کهنگی به جلایش می دهد. وجودم پر از خشم و کینه شده. این روزها زود عصبانی می شوم , طاقتم را زود می بازم و غرش می کنم . انگار که انقلابی درونم رخ می دهد و قدرتم را با خشم به رخ می کشم . انگار که حس می کنم اگر راهی برای شکست اندوه...
-
یازده فروردین
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1393 01:59
یک بار دیگه اینجام که با خودم رو راست باشم , از دغدغه هام بنویسم و تجربیاتم رو ثبت کنم و از این به بعد بیشتر سعی میکنم گزافه گویی نکنم . من تغییر کرده ام و از هر چیزی که لحظه ام را به گذشته گره بزند فرار می کنم. از حماقت و ناآگاهی سالهای گذشته , افکار بی سر و ته و جملات بی معنی. اما اینجا برایم هنوز شفاف و قابل درک...
-
شانزده اسفند
جمعه 16 اسفندماه سال 1392 19:48
شرایط سخت تو را کاتالیز میکند , عناصر وجودت از هم گسسته میشود , ترس .. امید .. قدرت .. شرافت… و ارزش واقعی داشته هایت را درک میکنی , آرزوهایت را زمانی می شناسی که آنها را بر باد رفته می بینی , و اهدافت را زمانی می بینی که از آنها کیلومترها دور شده باشی . و در آخر , زمانی خودت را می شناسی که انتخاب کنی . از مهناز جدا...
-
بیست و شش بهمن
شنبه 26 بهمنماه سال 1392 23:29
مثل کسی که تازه از خوابی بد و ترسناک بیدار شده , ذهنم درگیر کابوسی است که از پایانش چند روز میگذرد.. خودم را امیدوار میکنم که دیگر همه چیز تمام شده , هیجانم را فروکش می کنم و ساعت ها و ساعت ها فکر میکنم که چه گذشت؟ به احترام مهناز و احساسش و چیزهایی که به من یاد داد قضاوت اش نمیکنم , به من سخت گذشت و خودم رو متهم اول...
-
دهم بهمن
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1392 01:37
در وضعیتی بغرنج قرار گرفته ام . زیر بار تعهدات و مسئولیت اخلاقی در برابر به مهناز، عشقی که روز به روز رنگ می بازد ، شغلی که دوست ندارم ، خانواده ای که از آنها دور افتاده ام، آینده ای که برایم امیدوار کننده نیست، بی هیچ حمایتی، تنها و پیاده . از اینکه مهناز میتونه همسر خوبی برای من باشه ناامید شدم. شاید این چیزی بود که...
-
ششم شهریور
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1392 21:52
دوباره در برابر خودم قرار میگیرم , برای قضاوت کردن گذشته ام و رو راست بودن با خودم . میتونم خودم رو تسلی بدم , نگرانی رو از ذهنم بیرون کنم و به آینده امیدوار باشم , شاید هم بتونم واقعیت رو توسط ذهنم تغییر بدهم. اما این کاری نیست که الان میخوام انجام بدم , باید تمام تکه های این پازل رو کنار هم بچینم تا به تصویر درستی...
-
سوم شهریور
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 15:26
یک بار همه چیز رو مرور کنیم . من اینجا هستم که از تو مراقبت کنم , به تو اطمینان بدهم و تو رو به آینده امیدوار نگه دارم. در بدترین شرایط کنارت خواهم بود و هیچوقت تو را سرزنش نخواهم کرد , من تو رو زنده نگه میدارم و برای بقا میجنگم. و در سوی دیگر تو هستی که باید زندگی رو تجربه کنی , انتخاب کنی و از اشتباه نترسی. گاهی فقط...
-
نوزده مرداد
شنبه 19 مردادماه سال 1392 15:04
دیگه از هیچی نمیترسم , باید عوض بشم و این تنها راهیه که به نظرم درست میرسه . سختی و رنج نه برای زنده ماندن , برای لذت بردن . برای لمس معنی واقعی ترس و دوست داشتنش. حالم از خودم بهم میخوره وقتی فکر کنم یک ترسوی گوشه گیر هستم . کسی که به همه چیز فکر میکنه به هیچ کاری دست نمیزنه. MOVE ON YOU PRICK . GET THE FUCK OUT OF...
-
پانزدهم مرداد
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 19:53
با گذشت زمان من و مهناز بیشتر بهم گره میخوریم , دختری که هیچوقت تصور نمیکردم باهاش بمونم حالا باید تا پایان یافتن دغدغه ها و نگرانیهام و یا روزی که مهناز تصمیم بگیره منو ترک کنه کنارش باشم. اینکه آیا زیاد اشتباه کردم یا نه , احمق بودم یا درست انتخاب کردم و آیا خودم رو در آستانه ی فاجعه قرار دادم یا همه چیز آرام و...
-
چهار مرداد
جمعه 4 مردادماه سال 1392 15:18
خودم رو در ماجرایی قرار دادم که سرشار از حماقتهای اجتناب ناپذیر بود و زنجیره ی اتفاقاتی که افتاد منو به جایی رسوند که کمی احساس ضرر می کردم. موضوع اینه که دارم خودم رو توجیح میکنم که من جایی برای ریسک نه گفتن به مهناز نداشتم , پس خیلی چیزها رو قمار کردم و این روش بازی منه , جسورانه و بی حساب. اما آیا واقعآ اینطور بود؟...
-
بیست و دوم تیر
شنبه 22 تیرماه سال 1392 23:23
الان که دارم مینویسم بدجوری احساس حماقت میکنم. تو رابطه با مهناز به امتیاز دهی افتادم و فقط به خاطر این بود که حواسم رو جمع نکردم . استراتژیم بازی حرفه ای بود اما الان یک قهرمان احمق به نظر میام. یه کمی زیاده روی کردم ! اول باید مساله رو حل کنم و بعد دیگه بهش اهمیت ندم تا به کارهای دیگه ام برسم. اولین اتفاقی که افتاد...
-
نهم تیر
یکشنبه 9 تیرماه سال 1392 13:59
تصمیم دارم امروز رو تبدیل به یک نقطه عطف جدید در زندگی ام بکنم . از ابتدای سال شرایط مختلفی رو تجربه کردم و الان خودم رو در جایگاه خوبی احساس میکنم . بعد از چندبار تلو خوردن اساسی تونستم تعادلم رو دوباره بدست بیارم . خب , حالا سوال اساسی , برنامه چیست؟ برنامه اینه که خودم رو هر روز در مسیر هدفم ببینم که دارم با سرعت...
-
سوم تیر
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 11:49
انقدر عصبانی و ناراحتم که حوصله نوشتن ندارم فکر میکنم بهترین سالهای زندگیم رو پشت کامپیوتر هدر کردم . همه چیز برام اهداف بلند مدت بود , هنوز هم هست ! چرا من نتونستم طعم در آغوش کشیدن یک دختر هم سن و سال خودم رو تجربه کنم؟ چرا من هیچ لذتی در تمام این سالها نداشتم ؟ از لحظه ای که مریم گفت طبیعتآ رابطه جنسی هم داشته...
-
یکم تیر
شنبه 1 تیرماه سال 1392 16:25
به نظر میرسه باید یک تجدید نظر اساسی در نگرشم داشته باشم. در وضعیتی که الان هستم خیلی راحت میتونم بگم تصمیمم در مورد ازدواج کمی عجولانه و حساب نشده بود ! به خاطر اینکه هنوز این ریسک خیلی زیاد وجود داره که انتخابم چالش برانگیز و نادرست باشه . دیگه نباید اینقدر مستقیم عمل کنم , این یک اشتباه محضه ! تا وقتی به اندازه...
-
بیست و هفت خرداد
شنبه 1 تیرماه سال 1392 15:01
بسیار خب ! کم کم ابرهای ابهام کنار میروند و افکارم شفاف تر میشوند , شاید امشب بتونم در مورد مریم به نتیجه برسم. مهمترین چیزی که بنظرم میرسه بیرون آمدن از شرایطی است که یک انتخاب رو به من تحمیل میکنه. وقتی اعتماد به نفس ات کم شده و ارتباطات محدود شده , تصمیم گیری کار سختی است. تصمیم گیری تحت فشار میتونه احتمال اشتباه...
-
بیست و چهار خرداد
شنبه 25 خردادماه سال 1392 03:34
قبل از این که شروع کنم باید یک نقطه ی عالی و مناسب پیدا کنم . مسائل متعددی هستند که باید دقیق و روشن جوابی برایشان پیدا کنم , راه حلهایی که تردیدی ایجاد نکنند. باید راه حماقت را بست , اشتباهات گذشته را پذیرفت و بر هیجان و خشمی که از آنها دچار میشوی غلبه کرد. نتیجه هرچه که باشد نباید آنرا از پیش تعیین کرد؛ به تو شانس...
-
دوازده خرداد
یکشنبه 12 خردادماه سال 1392 15:07
یه جای کار لنگ میزنه . من این مدار رو طراحی کردم , ولی خبری از یک جریان قوی نیست تا همه ی سیستم به کار بیوفته . نمیدونم آیا چیزی رو جا انداختم یا از حالا به بعد فقط باید عمل کنم . شاید انرژی که در اثر کار به وجود میاد خودش عامل اصلی جریان باشه و لازم نباشه اینقدر همه چیز رو آنالیز کنم , به همین سادگی؟ یعنی اگه همه چیز...
-
سه خرداد
جمعه 3 خردادماه سال 1392 18:58
انفعال و عدم تمرکز . وضعیت پیشرفت کارم اصلن رضایت بخش نیست. خودم میدونم اینطوری به جایی نمیرسم , صبر کردن برای یک اتفاق استراتژی نیست . اگر همین امروز کاری انجام ندم در آینده هم اتفاق چندانی نخواهد افتاد . میدونم که قانع بودن خوب نیست و باید ریسک کنم . اما فقط این نیست , هنوز مانعی بر سر راهم هست به نام رخوت . اینکه...
-
هجدهم اردیبهشت
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1392 16:14
Plan for New situation - Version 2.0b این نسخه دوم برنامه روتین هفتگی من است . به این نتیجه رسیدم که میتونم سبک آزادانه تری رو انتخاب کنم و مطمئنم اینجوری میتونم بهتر از ذهنم استفاده کنم. متوجه شدم که ما در ناخودآگاه چقدر Regular فکر میکنیم و تمامآ تلاش میکنیم که یک حالت متعارف را انتخاب کنیم . این همان Box انتزاعی...
-
پانزده اردیبهشت
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1392 02:33
امشب به این نتیجه رسیدم که اگه تا حالا نتونستی دختر دلخواهت رو پیدا کنی تقصیر هیچ چیز و هیچ کس نبوده , بی عرضگی خودت بوده . همینطوری که پیش بری بیشتر مجبور میشی از انتظاراتت کم کنی و به چیزی که هست رضایت بدی ! خوش به حالت ! بعد فکر میکنی مگه من چی کم داشتم؟ !! جوابش هم که خودت بهتر میدونی . یه تکونی به خودت بده و...
-
دهم اردیبهشت
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 20:36
سعی میکنم یک بار همه چیز را در ذهنم مرور کنم , بعضی مسائل هستند که ترجیح میدهی درگیر حل کردن شان نشوی یا وقتی که فکر میکنی حل شده بار دیگر به شکل جدیدی به سراغت برمیگردند. مرور زمان کینه و نفرت را در تو ذره ذره انباشته میکند و از تو یک عامل خصومت با عقده های گذشته میسازد, همان چیزی که من در مسیرش قرار گرفتم و این...
-
هشتم اردیبهشت
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 14:54
دیروز اولین روز کاری ام در دفتر علی بود. چیزی که فهمیدم این بود که در این مسیر صرفآ باید به خودم اتکا کنم . تفاوت های آشکاری بین نگرش من و علی وجود داره که قابل چشم پوشی نیست و نقاط مشترک زیادی برای همکاری وجود نداره. در این شرایط باید بیرحمانه خودخواه باشم , استفاده بیشتر از منابع به نفع خودم و کمترین میزان تعهدات...
-
بیست و هشت فروردین
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 01:02
برای زندگی جدیدم باید از یک سری قواعد پیروی کنم و مصمم و پایبند به اصولـم زندگی کنم. خطا رفتن از این راه و روش ملامت بار و تاسف انگیز خواهد بود , چیزی که اعتماد بنفس را نابود کند باعث شکست میشود . این راه و روشی است که من از آن پیروی میکنم . مثل یک سامورایی . قاعده اول ؛؛ هرگز در تبعیت از اصول سستی و کوتاهی نکن . در...
-
نهم آپریل
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1392 22:29
بیستم فروردین , از امروز آزادم هر کاری که دوست دارم انجام بدم . دیروز بعد از یک سال و نیم رسمآ با شغل ام خداحافظی کردم و همه چیز همونطور که میخواستم پیش رفت . حالا فارغ از هر مسئولیتی اونطور زندگی میکنم که دوست دارم و نه اونطور که مجبورم ! واقعآ خوشحالم , از جسارت پایان دادن به کاری که دیگه علاقه ای به انجامش نداشتم و...
-
پنج آپریل
جمعه 16 فروردینماه سال 1392 14:38
این روزا کمی با خودم درگیر شدم . اعتماد بنفسم کم شده و جسارت صحبت کردن رو از دست دادم ! به اضافه اینکه فن بیانم ضعیف شده و و در لحظه دقت کافی ندارم . فکر میکنم اینطوری در ارتباط برقرار کردن مشکل پیدا کنم. بی ربط نیست اگه بگم خونه نشینی دلیل بیشتر این مشکلهاست. مخصوصآ وقتی سیستم زندگی روزمره ام یک چرخه ی کامل رو طی...
-
هجده مارچ
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 22:34
اولین روز از تعطیلات آخر سال , این روزها بیشتر و بیشتر ابرهای ابهام از زندگی من کنار میروند و به آرامی به درک عمیق و منحصر به فرد خودم از زندگی میرسم. آخرین فصل از زندگی گذشته ی من به پایان رسید و امروز در آستانه ی یک دوران جدید قرار گرفتم , دورانی که برخواسته از یک تفکر جدید و فلسفه ای روشن و صریح است . یک کانسپت...