نوزده مرداد

دیگه از هیچی نمیترسم , باید عوض بشم و این تنها راهیه که به نظرم درست میرسه . سختی و رنج نه برای زنده ماندن , برای لذت بردن . برای لمس معنی واقعی ترس و دوست داشتنش. 

حالم از خودم بهم میخوره وقتی فکر کنم یک ترسوی گوشه گیر هستم . کسی که به همه چیز فکر میکنه به هیچ کاری دست نمیزنه. 

MOVE ON YOU PRICK . GET THE FUCK OUT OF THIS SHIT

پانزدهم مرداد

با گذشت زمان من و مهناز بیشتر بهم گره میخوریم , دختری که هیچوقت تصور نمیکردم باهاش بمونم حالا باید تا پایان یافتن دغدغه ها و نگرانیهام و یا روزی که مهناز تصمیم بگیره منو ترک کنه کنارش باشم.


اینکه آیا زیاد اشتباه کردم یا نه , احمق بودم یا درست انتخاب کردم و آیا خودم رو در آستانه ی فاجعه قرار دادم یا همه چیز آرام و خوشایند است ؟ چقدر سلامتی ام در خطر افتاده … اینکه از نظر مالی چقدر وضعم بد شده و آیا به زودی میتونم جبرانش کنم و چطور درسهای عقب افتاده ام رو جبران می کنم؟ و اینکه آیا میتونم این رابطه رو از سقوط آزاد نجات بدم یا اونقدر بی برنامه پیش میرویم تا جایی مجبور به جدایی شویم؟

هرچی که هست هزاران دلیل برای نگرانی و اضطراب وجود داره, مثل تصور روزی که بفهمم تمام این مدت خودم رو به خواب زده بودم و شهوت عقلم رو زائل کرده بود. ببینم که تمام قواعدی که میشناختم رو زیر پا گذاشتم, از مرزهاعبور کردم و مرتکب اشتباهی برگشت ناپذیر شدم.


در مقایسه با بدترین سناریو که در مورد سلامت رابطه جنسی ام هست , اگر نگرانی ام برطرف بشه تمام دغدغه های دیگه آنقدر بی اهمیت و کوچک هستند که میتونی به سادگی از کنار همشون بگذری! مثل اینکه تصور کنی همه ی اینها دسیسه بوده و اجازه دادی ازت سؤاستفاده بشه و هرچی داشتی سر این قمار باختی!,.. واقعآ چه اهمیتی داره ؟ وقتی هنوز سالمی و میتونی باز هم به دستشون بیاری.


اما سه هفته با این اطمینان فاصله دارم و ترجیح میدم نگران اتفاقی که نیوفتاده نباشم. نباید بترسم, باید درد و سختی را در آغوش گرفت و امیدوار بود.

چهار مرداد

خودم رو در ماجرایی قرار دادم که سرشار از حماقتهای اجتناب ناپذیر بود و زنجیره ی اتفاقاتی که افتاد منو به جایی رسوند که کمی احساس ضرر می کردم.


موضوع اینه که دارم خودم رو توجیح میکنم که من جایی برای ریسک نه گفتن به مهناز نداشتم , پس خیلی چیزها رو قمار کردم و این روش بازی منه, جسورانه و بی حساب. اما آیا واقعآ اینطور بود؟ آیا لازم بود تا این حد عجولانه پیش برم و خرد رو فدای نیازهایم کنم؟


البته ,.. مهناز کسی نیست که برای بدست آوردنش باید عاقلانه عمل کنی , لزومی نداره تلاش کنی مرد زندگی برایش باشی تا حاضر به عشقبازی شود. تو چیزی رو بهش دادی که میخواست, و اونهم در عوض همین کار رو برای تو کرد. و حالا هر تلاشی برای اینکه این رابطه حالت معامله نداشته باشه یک اشتباهه , البته اون از این اشتباه استقبال میکنه , اما تو نباید از این جلوتر بروی.


اگر هنر حفظ تعادل این رابطه رو داشته باشی میتونی با خیال راحت روال عادی رو طی کنی , دخترهای جدید رو ملاقات کنی و با کیفیت بهتری زندگی کنی.