بیست و شش سپتامبر

دو جمله ی با ارزش هست که از دو دوست عزیز شنیدم , اینجا مینوسم که یادم نره . جمله ی اول رو مجدالدین گفت , مردی که از همه نظر ابعاد گسترده ای داره!

]شناخت محدودیت چیز خوبیه[ , حتی موقع فکر کردن هم باید محدودیت های ذهنت رو بشناسی . 


یا اینکه اگه میخوای فکر کنی باید بدونی که ذهنت تا چه مرزی قادر به نتیجه گیری درست می باشد.

 

و جمله ی دوم ابولفضل برومندی که از ارسطو بود و یک مثال عالی در ستایش عمل گرایی . 

اوج بدبختی انسان جایی است که دانش و تئوری از عمل پیشی بگیرد.

صحبت این بود که آموختن تئوری فراتر از میزان توانایی مثل ]انبار کردن هزاران جعبه میوه روی هم است ! زمانی که به جعبه های پایینی نیاز داری میوه ها فاسد شده اند![

هنگام عمل به دانش ابتدایی نیاز داری که باید در مغز نهادینه شده باشه تا بتونی فراتر از آن عمل کنی.


-.-.-.-.-.-.-


تصمیم گرفتم در مورد دختر جوانی که قراره به دنبالش باشم چندان گزیده عمل نکنم! از اون جایی که تضمینی نیست که اشتباه نکنم و به غلط , اشتباه را درست تصور نکنم نیاز به تعدد انتخاب دارم که معیارهای ملموس تری داشته باشم .. هیچ فرشته ای از آسمان برای من فرود نیامده و موضوع فقط بر سر کیفیت انتخاب است! همچنان بر این باور(مارسل پروستی!) هستم که کلمه ی عشق نام چیزی جز بیماری و عادت نیست . 

دوست داشتن و دوست داشته شدن تحت شرایط خاصی اتفاق میوفته و این تصور رو القا میکنه که اتفاق منحصر به فرد و بی همتایی رخ داده و دوطرف را شگفت زده میکند! اما وقتی تمایل برای ادامه رابطه کمرنگ بشه دلایل برای حفظ آن به میان می آیند و اگر دلایل کافی نبودند میتوان منتظر عشق دیگری بود! .. فکر نمیکنم مقایسه ازدواج یا عشق با چیز دیگری غیر ممکن باشه .


این روزا فقط باید دنبال یه دختر مناسب برای شروع هستم تا انگیزه های قویتری داشته باشم! فقط همین 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد