بیست و دوم دسامبر

بیست و دو روز پیش وارد بیست و هفت شدم و دقیقآ چهار ماه و ده روز از دوازده آگوست میگذره


از نظر فیزیکی تغییر زیادی نکردم , ورزش هم مدت زیادی هست که به خاطر کمردرد مضمن متوقف شده ولی الان نسبتآ شرایط بهتری دارم. 

دیروز مامان میگفت که دارم وقت و انرژی سلامتی رو به خاطر پول هدر میدم , گفت که وقتی وارد سی سال بشی دیگه ذهنت خیلی خوب کار نمیکنه و باید از وقتت بهتر استفاده کنی.

] مگه نمیخواستی بری شمال؟! خب برو طبقه بالای خونه بابات برای خودت کار کن , اکسیژن و آرامش و سکوت..! [


یه کمی راست میگه . مطمئن نیستم بعد از سی سالگی انگیزه الان رو داشته باشم. اینه که فکر میکنم چهار ماه و ده روز از برنامه ام عقب افتادم , فقط خوبه که دقیقآ میدونم چقدر! 

---

دیگه دارم در مورد "زن" به نتیجه میرسم , زیاد فرقی نمیکنه :کدام؟؛ , با توجه به معیارهایی که دارم احتمال خطای زیادی وجود نداره . نمیتونم انتخاب دور از ذهنی داشته باشم. 

فقط موضوع اینه که اعتماد بنفس خوبی پیدا کنم و از خودم لذت ببرم . بعد میشه به جای X هر عددی رو در معادله قرار داد , راستش قبلآ اشتباه فکر میکردم که باید ازدواج کنم ,الان اصرار زیادی ندارم.


نظم , کلید معمای وضعیت کنونی من است.  در حال حاضر شغلم رو مانعی بر سر راه برنامه های شخصیم نمی بینم . موضوع اراده و دیسیپلین مطرحه, بیشترین دستاورد ممکن در یک زمان و این چیزیه که میتونه راه حل خوبی باشه. به خصوص اینکه من به ارتباطات بیشتر نیاز دارم و در این شرایط , ایزولیشن اصلآ ایده خوبی نیست.

---


تا تغییر شرایط باید به برنامه فعلی ادامه بدم . ابدآ مایل نیستم برنامه ام رو عوض کنم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد