ششم مارچ

تموم شد..!

چشمهام رو باز کردم بالاخره, تونستم واقعیت رو اونطور که هست ببینم نه به اون شکلی که دلم میخواست. و البته کمی هم خوش شانس بودم و از یک فرصت خوب استفاده کردم. 


وقتی به تصمیم نهایی رسیدم استراتژی ام ترک فیزیکی بود, کار سختی که مجبور نشدم انجامش بدم و امروز اتفاق بهتری افتاد! ترک احساسی . اگر تا دیروز حتی کمی باور داشتم که دختره انتخاب خوبیه امروز با از میان برداشتن پرده ی احساسات و عواطف دوباره همه چیز رو سنجیدم , نتیجه این بود که نه! من اشتباه میکردم و حالا دوباره این انتخاب رو دارم که به این رابطه پایان بدم. اینبار با این اطمینان که دیگه هیچوقت آرزوی داشتنش رو نخواهم کرد . 


دیگه عشقی وجود نداره که آزارت بده , پارادوکس گذشته ها حل شده و خاطره ای نیست که نتونی باهاش کنار بیای . خوشحالم از اینکه یک گزینه بد رو انتخاب نکردم و چیزی که مسلمه اینه که تصمیم دارم همینجا همه چیز تموم بشه . هرچیزی که دختره رو به خاطرم بیاره باعث خوشحالی بیشترم میشه چون یادم میندازه که میتونست یک اشتباه بزرگ باشه و نبود.


و دیگه این برام سوال نیست که معنی اون رفتارها و حرفهای متضاد چی بود . تا حدودی ریشه یابی کردم و به علتهای خودآگاه و ناخودآگاهش پی بردم , بیشتر شناختم و به پیچیدگی های ساختار ذهنش آشنا شدم . با درک کوه یخی که فروید مثال زد , میشه رفتار ذهن هوشیارش رو توجیه کرد و  خیلی چیزها میتونه دلیل باشه برای رفتارهای نامتعارفش . من دچار هیچ دلخوری یا آزردگی از دست مهدیه نیستم , وقتی میفهمم آنقدرها که من فکر میکردم مسلط و ارادی عمل نمیکرد.

نظرات 1 + ارسال نظر
self چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:52 ق.ظ

سه شنبه شب که قرار کنسرت اوهام بود و من کنسل کرده بودم , رفتیم سینما کانون برای دیدن فیلم گربه ای در پاریس. به پیشنهاد مهدیه از شب قبل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد