پنج آپریل

این روزا کمی با خودم درگیر شدم . اعتماد بنفسم کم شده و جسارت صحبت کردن رو از دست دادم ! به اضافه اینکه فن بیانم ضعیف شده و و در لحظه دقت کافی ندارم. فکر میکنم اینطوری در ارتباط برقرار کردن مشکل پیدا کنم. بی ربط نیست اگه بگم خونه نشینی دلیل بیشتر این مشکلهاست. مخصوصآ وقتی سیستم زندگی روزمره ام یک چرخه ی کامل رو طی نکنه . چند روز پیش به سه عنصر اصلی که سیستم منو روشن نگه میداره فکر کردم , کار مداوم , ورزش و ارتباطات .


باید چندتا ایده برای بیرون رفتن پیدا کنم . مثل کلاس و دانشگاه و .. .! یه راهی به دنیای بیرون از خودم تا بیش از اندازه متوجه درونیات نباشم , برای حفظ تعادل .


یه اتفاقی افتاده که دوست دارم در موردش بنویسم , در مورد رویاهام. هیچوقت اینقدر لذت بخش نبودن! هنوز هم گاهی پیش میاد که با مهدیه همراه باشم اما بیشتر وقتها کسی درکنارم هست که نمیشناسمش و احساس عمیقی بهش دارم ..! من که اعتقادی به رویای حقیقی ندارم ولی خب اگه همچین چیزی وجود داشت خوشحال میشدم!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد