هشتم اردیبهشت

دیروز اولین روز کاری ام در دفتر علی بود. چیزی که فهمیدم این بود که در این مسیر صرفآ باید به خودم اتکا کنم . تفاوت های آشکاری بین نگرش من و علی وجود داره که قابل چشم پوشی نیست و نقاط مشترک زیادی برای همکاری وجود نداره.  در این شرایط باید بیرحمانه خودخواه باشم, استفاده بیشتر از منابع به نفع خودم و کمترین میزان تعهدات ممکن.


شاید نباید ایده های تجاری ام رو لو میدادم , باید خوش شانس باشم و علی همونقدر کودن باشه که به نظر میرسه و متوجه ارزش ایده ها نباشه! در کنار این دارم از روابطم هزینه میکنم, این فرصتیه برای علی که خودش رو بالا بکشه . کمکی که از من ساخته بود و اینطوری خودم رو باهاش بی حساب میدونم . 


دیروز به پرگویی و تضارب ایده ها گذشت ,اتلاف زمان و انرژی ! اما هنوز جای جبران هست, برنامه میگه بیست روز دیگه فرصت دارم که به پایتون مسلط بشم و اپلیکیشن رستوران رو شروع کنم . اما این اتفاق باید زودتر بیوفته چون اصلآ دوست ندارم وقتم رو اونجا هدر بدم. به اضافه اینکه باید هرچه زودتر اجرای وریچوال دکور رو شروع کنم , قبل از اینکه دیر بشه و فرد دیگری به ایده دست پیدا کنه.


باید ذهن آهنین و ضد گلوله داشت تا تفکر غالب به آن نفوذ نکند . باید تا جای ممکن از از قرار گرفتن در برابر افکار خام دیگران هذر کرد و هم صحبتی با خردمند را جایگزین آن نمود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد